پوزش
حضرت استاد در آن جلسه براي آنكه اذهان ماياني، كه خود را متصف به صف دينداري ميدانيم، روشن شود تفكيكي ميان سواد (= دانش ، علم و ...) و آگاهي (= حكمت، عقل و ...) گزاردند و دين را بيشتر ناظر بر قسم دوم دانستند تا بخش اول. و متذكر شدند كه اغلب ما دينداري را با دانش ديني و سواد ديني خلط ميكنيم و گمان ميكنيم ميشود با خواندن كتب و دفاتر ديندار شد. و البته براي هر كدام از اين دو قسم ويژگيهايي برشمردند. از جمله آنكه حكمت و آگاهي از خلال تفكر و خصوصاً تجربه به دست ميآيد و به عبارتي بايد آن را زيست نه آنكه دانست، آنچنان كه دانشآموزي فيزيك و شيمي و پزشكي ميداند. و بر همينمبنا اين استدلال مشهور را درباره تخصص ديني مردود دانستند كه بايد براي فهم دين سراغ ديندانان رفت آنچنان كه براي مداوا سراغ اطبا.
اين حقير، كه ذهنم مشوش و مشغول به مفاهيم است و نتوانستهام از حجب اين مفاهيم درگذرم تا نور معرفت بينم و لبّ حكمت مخفي در سخن سيدنا الاستاد را دريابم، عرض داشتم همچنان كه آگاهي ديني مترتب بر تجربه است، دانش علمي هم متكي بر تجربه است و اگر نبود انبان تجربهها كجا اينهمه ظرافت و دقت در علوم دقيقه و طبيعيه، كه از قضا به علوم تجربي هم مشهوراند، حاصل ميشد و گفتم آگاهي ديني هم از همين سنخ است و ما آنگاه كه بر درگاه نهجالبلاغه فيالمثل زانو ميزنيم بر انبان تجربيات امير موحدان و مولاي مؤمنان دل و گوش ميگشاييم، حكمتهاي حضرتاش را كه از خلال تجربيات آن آيت عظما در سلوك الي الله است كه بر نهج سخن و بلاغت بنشسته ميشنويم. و صدالبته كه راهپويي او كجا و سرگشتگي و نافهمي ما كجا!
غرض اينكه نميتوان با معيار تجربه، آگاهي ديني را از دانش علمي جدا كرد.
گرچه موافقام كه ديندار در تجربه زيستناش مفاهيم ديني را درك ميكند آنچنان كه ممكن است هيچگاه مفاهيم فلسفي و فيزيكي و پزشكي را نفهمد! يعني ديندار چون با دين ميزيد و از زاويه مفاهيم ديني جهان را فهم و تفسير ميكند از خلال زندگي و تجربه است كه به صدق مفاهيم ديني ميرسد و البته كه برخي از اين مفاهيم اساسا در اين دنيا قابل حصول نيستند همچون بزرخ و معاد و ... مگر براي خواصالخاص. اين البته نظر حقير بود كه بيشك چون جواني و نادانيام خام و ناپخته است!
گويي در همين معروضات ـ كه اينجا كاملتراش كردهام ـ بوده كه به ساحت آن بزرگوار جسارتها كردهام. همينجا باز از ايشان عرض پوزش دارم و اميد دارم گستاخي اين فرزند كوچك و جسورشان را به نظر اغماض ناديد گيرند و همچنان ما را از نصايحشان مستفيض دارند.
براي توضيح بيشتر درباره آنچه استاد فرمود و بنده متعرض شدم، ميتوان گفت كه خداي حكيم هستي را بر اساس عقل و عدل خلق فرموده و عجيب كه وقتي معناي عاقل را از حضرت امير ـ عليه الصلات و السلام ـ جستند، فرمود عاقل هر چيزي را قرار ميدهد در جاي خودش و وقتي گفتند عدل چيست فرمودهاند عدل قرار دادن هر شيئ است در جاي خويش. و اين يعني كه چهسان عقل و عدل در هم تنيدهاند.
اگر هستي بر اساس عقل و عدل آفريده شده، مومن به خدا كه ذهناش را با مفاهيم ديني حاصل از مطالعات مسلح كرده، وقتي به هستي مينگرد آن را معقول مييابد و آنگاه كه هر چيز را در جاي خويش ميبيند به عدل حاكم بر جهان پي ميبرد و به حكمت خدا يقين مييابد. و اين حقير سخن سيدناالاستاد را اينگونه ميفهمم. براي توضيح مثالي ميزنم. قبل از ازدواج بسيار شنيده بودم اين داستان را از حضرت رسول (صلوات الله عليه و آله) و دخت گراميشان (سلام الله عليها) و داماد عزيزشان (سلام الله عليه) كه حضرت كارهاي خانه را به دخترش سپرد و امرار معاش را به عهده داماد گزارد و حضرت سيدة النسا (سلام الله عليها) از اين تقسيم وظايف بسي خوشنود شدند.
پس از ازدواج روزي با همسرم به گفتوگو نشسته بوديم كه همسرم گفت عجب اين قصه، داستان راستان است! الحق كه هيچجاي براي زن بهتر از خانه و هيچكار برايش شيرينتر از خانهداري و شوهرداري نيست و در چه كاري غير از اين ميتوان براي زن آرامشي جستوجو كرد و باز گفت من اين را نميفهميدم تا اينكه ازدواج و خودم اين قصه را تجربه كردم.
بنده حقير سخن استاد را در اين قالب ميفهمم. اما در كنارش متذكر شدم اگر نباشد اين مطالعات و سواد ديني پيش از تجربه، بعيد است كه ديندار بتواند تجربياتاش را به درستي تفسير كند و بر اساس آنها تصميم بگيرد و در راه تصميماتاش راسخ باشد. چون اگر اين سواد نباشد تجربيات خود را به جاي آنكه به مفاهيم ديني تفسير كند چهبسا به سواد ديگري رنگ زند و گام در راهي نهد كه بيراه باشد. سخن البته در اين مقام بيش از مقال ميطلبد كه از وقت خواننده و حوصله بنده خارج است و باشد در فرصتي ديگر و صدالبته كه اگر بزرگان علما و استادان راه در اين نكته سخن فرمايند شايستهتر و مطمئنتر است!
يا علي
التماس دعا
سيدعلي كشفي
بامداد 18 محرم الحرام